امشبی که هم سال ۹۶ بود و هم ۹۷، به حکم گردش روزگار و سیالیت تقویم قمری، عید و عزایش به هم آمیخته بود. در تداخل مناسبتهای دینی و ملی، عدهای به سادگی از رسومات ملی فاکتور میگیرند، گروهی دینش را فراموش میکنند و دستهی سومی با شعار همیشگی “نه این نه اون” دنبال راه حل میانهای برای جمع بین سنتهای دینی و ملی هستند. من هم به طبع مثل همه کسانی که خودشان را معتدل و میانهرو میدانند در بسیاری مواقع از آن دسته سومم که میخواهم نه سیخ بسوزد نه کباب.
در تلاقی شهادت امام هادی(ع) و عید نوروز، نه از سفره هفتسین نوروزم میگذرم، حتی اگر مخالفانی هم در خانه و خانواده داشته باشد و تا لحظه سال تحویل فقط بتوانم پنج تا از سینها را از اقلام سفرههای سال قبل بیرون بکشم، و نه حاضرم از مجلس روضه هرساله شب شهادت چیزی کم شود.
بعضی وقتها تلاقی در حد دو استحباب است که عمل به هر کدام از رسومات ستونهای آن یکی به رعشه نمیاندازد و فقط ممکن است خراشی سطحی بردارد. گاهی اوقات تداخل مناسبتها جدیتر میشود. مثل عاشورایی که چندین سال پیش در ایام نوروز افتاده بود و تنها راهی که برای دور شدن از فضای عید به ذهنمان رسید فرار به سمت مشهد بود. هرچه باشد مسئله عزاداری بر سیدالشهداء به طور ویژه تاکید شده و قابل قیاس با شهادت سایر ائمه نیست.
یک پله بالاترش هم ممکن است رخ دهد. جایی که ملیت و دیانت هر دو در امر موکدی به سختی با هم برخورد کنند و فرد بین این و آن، مذبذب و بلاتکلیف میماند. در این مواقع چه الگویی برای جمع بین آن دو وجود دارد؟ اهم و مهم را از کجا میتوان فهمید و کدام سنت ملی به اصل و فرع دینی قابل تحویل است؟ صداوسیما چه سیاستی باید در پیش بگیرد و وظیفه حوزه علمیه در این میان چیست؟
ارائه الگو بسیار جامعتر از توصیههای مقطعی برای هر رخداد زمانی است. بالاتر از این است که در رثای شب یلدا کارشناس دینی توصیههای اسلام به صله رحم را بخواند و یلدانشینی را تحسین کند.
امروزِ ما که به خیر گذشت و دو نفر از مهمانهای مجلس روضه امام هادی(علیهالسلام) سنبل و سبزه را هم آوردند و هفتسین ما با سلام بر امام معصوم و قرائت جامعه کبیره کامل شد. خدایی که لایکلف الا همان وسع ناچیز ما، ظرف سواد و توان را میداند و به همین دین و سبکزندگی وصله پینهای هم امیدواریم رضایت دهد؛ اما به گمانم در آستانه چهل سالگی انقلاب وقتش رسیده الگوی جمع و ارزشگذاری سنتهای دینی و ملی با نسخههای روشن و همهفهم شکوفه دهد و به بار بنشیند.
انتخاب معاون خانم برای مدیریت حوزه علمیه خواهران در حکم انتخاب وزیر زن برای مملکت است، اتفاقی که همین امروز در حوزه خواهران رقم خورد و جلسه معارفه سرکار خانم داودی به عنوان معاون آموزش برگزار شد.
از روزی که به حوزه خواهران وارد شدم، چه در کسوت طلبه و چه همکار، همیشه این چالش بزرگ ذهنی را داشتم که چرا خانم ها خودشان از عهده مدیریت حوزه ای که به نام و برای خودشان است برنیایند؟ آن زمان هنوز خیلی از اساتید از آقایان روحانی بودند و به علت مراعات و محدودیت های قابل درک، به نظر من باعث می شد ارتباط استاد و طلبه کمرنگ و در نتیجه راندمان کلاس پایین بیاید. شکرخدا چند سالی است که حوزه خواهران کمر همت بسته تا جای ممکن از اساتید خانم، دست کم برای مقطع سطح دو، استفاده کند و تا بحال هم موفق بوده. اما در حوزه مدیریت، گرچه ما به عنوان طلبه با مدیران میانی خانم در ارتباط بودیم؛ اما با این وجود، جای خالی مدیران ارشدی که از جنس همان طلاب باشند و از دل حوزه خواهران برآمده باشند احساس می شد.
حساب آموزش و مدیریت جداست. در زمینه آموزش به نظرم اگر هنوز هم در بسیاری مقاطع و رشته ها از کمبود استاد خانم رنج می بریم، به خاطر کم کاری خودِ خانم هاست؛ وگرنه راه باز است و منع قانونی یا حتی شرعی و عرفی برای تدریس خانم به خانم وجود ندارد. ادامه تحصیل در رشته های مختلف حوزوی و دانشگاهی تا سطح چهار حوزه و دکترای دانشگاه به راحتی برای خانم ها میسر است و تا بحال از طرف حوزه ممانعتی برای استفاده از استاد خانم (در صورت مساوی بودن سطح علمی با اساتید آقا) ندیده ام. البته گاهی خودمان حجاب و سنگ پیش پای خودمان هستیم و با تصوراتی که روش تدریس یا کلاسداری آقایان را بهتر می داند، خانم ها را از عرصه آموزش به حاشیه می رانیم.
اما درباره مدیریت خانم ها در حوزه خواهران قصه دو سویه است. هم خانم های طلبه ای که در جایگاه های شغلی خودی نشان داده باشند و در عرصه مدیریت مستعد و مشتاق باشند انگشت شمار هستند؛ و هم در عمل روی خوشی برای استفاده از خانم ها در مناصب بالای حوزه نشان داده نشده. نمی شود آن را ناشی از قوانینی برآمده از تبعیض جنسیتی یا سلطه تفکرات مردسالارانه دانست، یا حتی وسیع شدن گستره مدیران و در نتیجه لزوم ارتباط بیشتر مدیران خانم با همکاران آقا و نهادهای دیگر را دلیل شرعی موجهی بر این عدم استقبال از خانم ها در عرصه مدیریت تلقی کرد. اینجا اگر شصت هفتاد درصد قضیه به خود ما برمیگردد چند درصد باقیمانده اش را می توان به حساب علل ناشناخته ای گذاشت که تا امروز زنان را از مدیریت خودشان در حوزه کنار می زد. شاید عدم خودباوری که منجر به عدم دیگر باوری شده است، عدم مطالبه از سوی جامعه خواهران حوزوی برای تصدی مناصب مدیریتی، ممکن است اولویت دادن مشغله های خانوادگی و تربیت فرزند نسبت به شغل تمام وقت در نظام فکری حوزه، یا حتی تناسب نداشتن صفات یک مدیر شایسته با روحیات زنانه (که برخی اوقات موجب رقت قلب یا سخت گیری بیش از حد مدیران زن می شود) موجب این مسئله شده باشد.
در هر صورت انتخاب یکی از بانوان طلبه به عنوان معاونت آموزش حوزه علمیه خواهران، چراغ سبزی است برای بانوانی که علاقه مند به حضور در عرصه مدیریت هستند و اگر (ان شاالله) ناشی از ژست های روشنفکرانه و مدافع حقوق زنان که این روزها بسیار خریدار دارد، نباشد راه را برای دیگر بانوان باز می کند و به آنها جرات و جسارت طرح خواسته های خود را می بخشد.
پ.ن: به شخصه ترجیح می دم مدیریت شوم تا اینکه مدیریت کنم!
از هفت فرزندش سه تای آنها را در کمتر از ده سال گذشته به علت حادثه و بیماری از دست داده. داغ جوان دیده. می گویند هیچ داغی بدتر از داغ جوان نیست. هنوز چهلم همسرش هم نرسیده که در یک میهمانی به مناسبت میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیها) این بانوی صبور را می بینم. بعد از حال و احوال مختصری از تجارب مادرانگی اش می گوید. با اینکه تحصیلات بالای درسی و دانشگاهی نداشته اما در تلاش بوده تا فرزندان خود را طبق دانسته ها و اصول اخلاقی و دینی تربیت کند و به آنها آموختن را بیاموزد. از اینجا شروع می کند که نوه اش رشته فلسفه می خواند. با اینکه مادربزرگ سررشته ای از مطالعات فلسفی ندارد اما وقتی نوه می خواهد با او مباحثه کند تا مطالب درسی برایش بهتر جا بیفتد هر آنچه می داند و به ذهنش می رسد را درباره آن اصطلاح یا موضوع بیان می کند و به خاطر تحصیلات آکادمیک نداشتن دست رد به خواسته نوه نمی زند. می گوید پیش از این هم برای فرزند آخرش (که حدود6 سال پیش مرحوم شده) همین ترفند را بکار برده. وقتی پسرش کلاس اول راهنمایی می رود و مادری که فقط تا کلاس ششم خوانده بود برای کمک درسی به فرزند درمانده می شود. تصمیم می گیرد خودش هم مدرسه را از سر بگیرد و به بهانه رفع اشکال درسی با فرزندش هم درس می شود و تا سیکل را با هم می خوانند.
یا به عنوان مثال خانواده دیگری را سراغ دارم که پدر به خاطر تشویق پسر به موفقیت در کنکور، در آزمون سراسری ثبت نام می کند و با جدیت ادامه می دهد، تا جایی که الان هر دو مشغول تحصیل در مقطع دکترا هستند.
همراهی با فرزند، یکی از بهترین روش های تربیت فرزند است که هم مادر را به روز و در جریان دنیای پیرامون فرزند نگاه می دارد و هم در خلال این همراهی بهتر می توان نکات وتوصیه هایی را منتقل کند. همراهی در درس، تفریح و حضور در فضای مجازی می تواند مادر را مثل یک دوست صمیمی در کنار فرزند نشان دهد. حضرت علی –علیه السلام- نیز در نهج البلاغه بر فرزند زمانه بودن و تربیت فرزند مطابق شرایط روز تاکید دارند. چه بسا مادری که ده ها مدرک تحصیلی و دانشگاهی و گواهی های معتبر علمی داشته باشد ولی از دانش خود به عنوان پُتک و فشاری برای اجبار فرزند به تحصیلات استفاده کند و نتواند به اندازه این مادر با هوش و درایت فرزند را ترغیب به علم آموزی کند. به گونه ای که داغ فرزندانش باعث نمشود خم به ابرو بیاورد و با اطمینان خاطر از اینکه به وظایفش به خوبی عمل کرده از آنها یاد می کند.
در روزهایی که هر روز شاهد ظهور یک نوع کارشناس هستیم! حضور خانم جوانی به عنوان کارشناس مذهبی در رسانه تصویری یکی از شبکههای استانی دور از انتظار نیست!
توصیه به شستن پای شوهر در تشت پر از شیر و بوسیدن آن در رسانهای که مخاطبش اعم از زن و مرد، مذهبی و غیر مذهبی، فقیر و غنی میباشد، نه با عقل انسان سازگاری دارد و نه با شرع و نه با هیچ علم روانشناسی.
کدام عقل سلیمی قبول میکند پای همسری که معتاد است و شیره وجود زندگی زنانشان را با هر ترفندی میمکند، و یا مردانی که دستبزن دارند و هر لحظه ممکن است به هر بهانهای صحنه سیاهی را برای زنانشان به تصویر بکشند را در تشت پر از شیر ماساژ دهند، ببوسند تا استرسهای مرد از بین برود و از حملات قلبی آن جلوگیری کند!
از لحاظ شرعی، فکر میکنید در جامعهای که درصد قابل توجهی از مردمش در تأمین لبنیات و شیر روزانه که هیچ حتی نان روزانهاش ماندهاست توصیه به ماساژ پای مرد در تشت پر از شیر چیزی جز اسراف تلقی میشود؟
متخصصان علم مشاوره و روانشناسی بیایند و بگویند آیا این توصیه را میتوان به عنوان جادوی عشق برای خانوادههایی که در سطوح مختلف دارای مشکلات اجتماعی و خانوادگی هستند در نظر گرفت؟ آیا پیچیدن این نسخه پاسخگوی رفع مشکلات زنان ما است؟ مشکلاتی که ریشه آن نه تنها بعضا به مردان بر نمیگردد، بلکه به وضعیت فرهنگ، جامعه، اشتغال و خیلی مسائل اجتماعی دیگر مرتبط میشود!
این چیزی جز پاک کردن صورت مسأله نیست…
وقتی از دین فاصله گرفتیم و بجای ترویج توصیههای اخلاقی اسلام قیافه روانشناسان به روز را به خود دهیم بیش از این نمیشود! اسلامی که به زن توصیه کرده در صورت گرفتاریهای زندگی به شوهر امید دهد و ترغیبش کند به خدا توکل کند و غصه دنیا را نخورد و اینطور محبت و علاقه خود را به همسرانشان نشان دهد دیگر چه نیازی به توصیه شستن پای شوهرانشان با شیر برای رفع استرس؟
حال با این اوصاف اگر رسانههای غیر داخلی تیتر بزنند «تلویزیون ایران به (زنان قربانی سوءاستفاده خانگی) توصیه میکند پای همسرانشان را ببوسید» مقصر را چه کسی بدانیم؟